دو معترض در نزدیکی سیم‌خاردار به دام افتاده‌اند و روی زمین افتاده‌اند .
او و چندین پزشک دیگر - در میان آن‌ها دوستان او راشا Qudeih و رامی ابو Jazar - دوباره راه خود را برای کمک به آن‌ها باز می‌کنند . آن‌ها دست‌هایشان را بالا می‌برند تا به اسرائیلی‌ها نشان دهند که هیچ آسیبی نمی‌زنند .
دو گلوله از بالای سرمان بیرون می‌زند . خانم نجار به سربازان که تنها حدود ۵۰ یارد با آن‌ها فاصله دارد اشاره می‌کند و نه برای شلیک . اما وقتی نزدیک‌تر می‌شود ، عکس دیگری نزدیک‌تر می‌شود، خیلی نزدیک‌تر ، و شن را لگد می‌زند .
یک سرباز از پشت یک جیپ ظاهر می‌شود و تفنگش را ترمیم می‌کند و می‌گوید : " تیرانداز به ما نشانه رفته‌است ! خانم Qudeih فریاد می‌زند .
پزشکان در حالی که رگبار تازه‌ای بر روی آن‌ها نازل می‌شود ، به راه خود برمی گردند و فرار می‌کنند . خانم نجار the برای عقب‌نشینی است .
پرتره خانم نجار در خانواده family سالم هاوس برای نیویورک‌تایمز
بی‌باک در ساعت ۱۵
تقریبا ً همه کسانی که خانم نجار را در این اعتراضات دیدند از آمادگی او برای قرار دادن خود در مسیر آسیب دیدن کردند . بارها و بارها در کلیپ ‌های ویدئویی حضور داشت : اولی برای کسانی که در دردسر بودند، آخرین بار به خاطر ایمنی .
eslam Okal ، یک پرستار اورژانس در رفح که پس از شنیدن درباره خانم نجار ، در تظاهرات Khuzaa داوطلب شده بود ، گفت : " او بی‌باک بود ، من به او گفتم : " اولویت اول شما امنیت است " . اما شجاعت او پیروز شد ."
در دبیرستان ، او یک دسته دسته نوجوانان سرکش و سرکش بود که از بند لباس مدرسه همه دختران خود لگام می‌زدند : شال سفید و حجاب ، شلوار تیره . خانم نجار رنگ درخشانی به تن داشت و اخمی که در پی آن بود را پذیرفت .
دخترهای دیگر در کلاس ساکت بودند . اما خانم نجار رشته سوال را قطع کرد ، هنگامی که توبیخ شد و مرتب پشت سر هم حرف می‌زد ، هر چند معمولا ً لبخند می‌زد .
چگونه او آنقدر بی‌باک و رک شد که نمی ‌توان آن را یادداشت کرد، اما چند نفر که به او نزدیک بودند ، زمانی که ۱۵ ساله شد ، به تجربه ضربه زدند .
در طی مسابقات نهایی کلاس دهم ، Rouzan به وضعیت پرتنش در ساختمان چهار طبقه خانواده خود بازگشت . خاله او ، Nawal Qedayeh ، که Rouzan او را می‌پرستید و هفت ماه حامله بود ، مثل یک مطرود خاله و مادربزرگ Rouzan رفتار می‌شد که اجازه نمی‌داد از آشپزخانه اشتراکی استفاده کند . هنگامی که خانم Qedayeh در آنجا مشغول تمیز کردن گلدان‌ها بود ، دعوا آغاز شد و Rouzan او را نگاه کرد که مادر بزرگش خانم Qedayeh را به سمت پایین پله‌ها هدایت می‌کرد . هم او و هم جنین حامل او کشته شدند .
Rouzan ، تنها شاهد عینی ، یک انتخاب داشت : او می‌توانست ساکت بماند ، عدالت را برای قتل عمه‌اش تشخیص دهد و انتظار اجتماعی برای یک زن جوان را دنبال کند تا مسائل قانونی مورد نظر را به مردان واگذار کند . یا می‌توانست حقیقت را بگوید و به طور بالقوه مادربزرگش را به زندان بفرستد .
Rouzan شهادت داد . مادربزرگش به جرم قتل تصادفی محکوم شد و بیش از یک سال را در زندان سپری کرد .
محمد اسحاق al ، معلم دبیرستان Rouzan ، گفت که این محاکمه او را " شجاع‌تر و more " ساخت و گفت : " بعد از آن ، هیچ چیز در راهش نبود ."
۵ مایل
پول هم همین طور بود . با این که می‌دانستم توان مالی کالج را ندارد . او هم بخشی از امتحانات ورودی را شکست داده بود . با این همه بندرت تسلیم می‌شد .
مادرش گفت : " برعکس ، او پایش را stomped و گفت : " من سال‌ها صبر نمی‌کنم که چیزها بهتر شوند - من راه دیگری پیدا خواهم کرد ."
او شروع به دریافت کمک‌های اولیه اولیه کرد و دریافت که به سادگی می‌تواند " فراموش کند " که هزینه پرداخت را بپردازد : او به یکی از دوستانش گفت که تقریبا ً ۵ دلار شهریه پرداخت کرده‌است .
او به اطراف اتاق‌های اورژانس زنگ زد ، کارهایی را انجام داد ، عمل جراحی را مشاهده کرد، و وانمود کرد که به جایی تعلق دارد که کارکنان فهمیدند او این کار را نکرده است . وقتی سیف Abdel عموی خود را به بیمارستان ناصر انتقال داد ، او از این مکان گیج شده بود تا اینکه خانم نجار آن‌ها را به جایی هدایت کرد که آن‌ها برای رفتن به آنجا نیاز داشتند .

تظاهرات به او اجازه می‌داد تا مهارت‌های خود را امتحان کند . زمانی که وزارت بهداشت حدود ۲۰۰ پزشک داوطلب را در امتحان کتبی گرفت ، خانم نجار ۹۱ امتیاز گرفت که بالاترین امتیاز را در گروه خود داشت . او یک کارت شناسایی ، یک کت آزمایشگاهی و یک جلیقه ویژه white به او داده شد .

منبع سایت سربازی

دوشنبه 24 دی 1397
بؤلوملر :